مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب

تمام اطلاعات بازی های مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب

مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب

تمام اطلاعات بازی های مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب

راه اندازی کارگروه اتاق فرار در شورای نظارت بر اسباب بازی

در کشور ما نیز در سال های اخیر این نوع بازی ها رونق بسیار خوبی پیدا کرده و علاقمندان زیادی به خصوص در بین قشر نوجوان و جوان جامعه برای خود دست و پا کرده است. اما مسئله مهم این است که هیچ دستگاهی متولی و ناظر بر فعالیت بازی های اتاق فرار در کشور نبوده است.

رییس دبیرخانه شورای نظارت بر طراحی، ساخت، واردات و توزیع اسباب ‌بازی اعلام کرده است که کارگروه اتاق فرار (اسکیپ روم) در این شورا تشکیل خواهد شد تا بر فعالیت اتاق های فرار در سطح کشور نظارت داشته باشد. خانم ویدا ملکی راه اندازی این کارگروه در شورای نظارت بر اسباب بازی را شروع یک جریان بنیادی در حوزه بازی های اتاق فرار دانست و گفت: اتاق های فرار یکی از بازی های جدید هستند که در سال های اخیر در سرتاسر جهان رواج و رونق پیدا کرده اند. این بازی ها که ماهیت مهیج دارند و بر پایه تفکر و تخیل استوارند در کشور ما نیز علاقمندان بسیاری دارد و رونق خوبی پیدا کرده است به طوری که تا کنون بیش از 200 اتاق فرار فعال در کشور وجود دارد که در حدود 150 مورد آن در شهر تهران مشغول به فعالیت هستند.

 رئیس دبیرخانه شورای نظارت بر اسباب بازی افزود: به علت نبود نظارت اتاق های فرار فعال در کشور بیشتر در قالب صرفا ترسناک و وحشتناک طراحی شده اند و بدون نظارت محتوایی رها شده اند. رویکرد گردانندگان اتاق های فرار بیشتر رشد و توسعه کمی بوده در حالی که در این سبک از بازی ها باید به رشد و توسعه کیفی توجه ویژه ای داشت و با نگاهی محتواگرا تلاش کرد تا بازی هایی منطبق با فرهنگ ایرانی و اسلامی طراحی و اجرا شود.

ویدا ملکی تاکید کرد: اتاق‌های فرار یک تفریح خانوادگی است که با تالیف سناریوهایی مناسب و برنامه‌ریزی دقیق، می‌تواند برای خانواده‌ها ساعت‌هایی خوش همراه با سرگرمی بر پایه‌ی اندیشه‌ورزی را فراهم آورد.

هدف از راه اندازی کارگروه اتاق فرار در شورای نظارت بر اسباب بازی که در کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان فعالیت می نماید نظارت بهتر و دقیق ‌تر بر محتوای اتاق ‌های فرار، تعیین رده ‌بندی سنی برای هر اتاق فرار و ایجاد بستری سالم برای این تفریح خانوادگی می باشد.

 

کارگروه تخصصی اتاق فرار متشکل از مسیح خدابخشیان کارشناسی ارشد مهندسی الکترومکانیک دانشگاه بروکسل، سورنا نقی ‌خانی مهندسی صنایع، برنامه ‌ریزی و تحلیل سیستم ‌ها و صاحب امتیاز اسکیپ کیوب، سید حامد حسینی مهندس عمران و صمد خطیبی کارشناسی ارشد طراحی تعاملی از دانشگاه صنعتی دلفت هلند است.

داستان سرقت منالیزا

سوژه ای که برای این هفته انتخاب کردیم ، یک سرقته ! یک سرقت هنری و راستش نه فقط یک سرقت که باید گفت مشهورترین سرقت هنری در طول تاریخ ! درسته ! سرقت منالیزا از موزه ی لوور فرانسه.

قبل از هر چیز اجازه بدید از این تابلو براتون بگیم.

این تابلو همونطور که می دونید توسط لئوناردو داوینچی نقاشی شده و شاید اسماً این نقاشی ۴ سال زمان برده، اما در واقعیت داوینچی کماکان اعتقادی به پایان کارش نداشته و در آخرین سال زندگیش ۱۵۱۹ کماکان مشغول اصلاح و یا تکمیل این اثر هنریش بوده.

در سال ۱۵۰۳ یک از اشراف زاده های فلورانس در ایتالیا به نام فرانسیسکو بارتولومئو به داوینچی سفارش نقاشی همسر سوم خودش رو ،‌ به نام لیزا آنتونیو ماریا می ده. بعد از ۴ سال آنچه در ظاهر نقاشی پایان یافته ی منالیزاست رو به فرانسیسکو نشون می ده و جالبیش اینجاست که کار رو اما به اون نمی فروشه ! اگر ایران بود حتماً قضیه ناموسی می شد و همونجا طرف دخل داوینچی رو میاورد. اما به هر جهت داوینچی فلورانس رو ترک می کنه و نقاشی رو با خودش به فرانسه می بره.

در رابطه با اینکه واقعاً چرا نقاشی رو تحویل فرانسیسکو نمی ده نظرهای مختلفی وجود داره ،‌اینکه واقعاً داوینچی معتقد بوده هنوز کارش روی نقاشی تموم نشده و خوب اتفاقاً همونطور که گفتیم در سال ۱۵۱۹ باز روی اون کار می کنه. یا اینکه به نحوی یا عاشق منالیزا بوده و یا حداقل عاشق آنچه از منالیزا خلق کرده بوده شده. به هر حال در نهایت این تابلو توسط خود داوینچی در اسل ۱۵۱۶ به پادشاه وقت فرانسه فروخته می شه. و بعد ها خیلی تو فرانسه ازین شهر به اون شهر جابجا می شه تا اینکه نهایتاً موزه ی لوور پاریس رو به عنوان خانه ی خودش انتخاب می کنه. آنچه این نقاشی منالیزا رو از دیگر اثرهای داوینچی متمایز می کنه ، به جهت تکنیک فوق العاده ی سایه روشنیست که داوینچی در شاهکارش استفاده کرده، اما باور کنید، آنچه شما از این تابلو می دونید و اون رو به عنوان مشهورترین اثر هنری دنیا  می شناسید ، هیییچ ربطی به داوینچی و یا هنر داوینچی نداره ! قیمت تابلو هم همینطور ! این همه کارهای دیگه ی هنری در همان دوره ی رونسانس وجود داره که تا همین ۱۰۰ سال پیش بمراتب از منالیزا گرونتر و با ارزشتر بودن. پس داستان چیه ؟ ما اینجاییم که همین رو براتون بازگو کنیم.

 

در سال ۱۹۱۱ ، در یک روز دوشنبه، ۲۱ آگوست ، موزه ی لوور با یک فاجعه روبرو می شه ! تابلوی منالیزا یا در زبان فرانسوی لاژکوند ( لبخند ژکوند ) سر جای خودش نیست ! همین کافیه تا غرور ملی یک کشور به اسم فرانسه زیر سؤال بره و تماما دنیا اون رو به عنوان بهترین سوژه ی روز روزنامه و رسانه ها انتخاب کنن ! بله ! شهرت این تابلو به همین سرقت بر می گرده و بس ! هر چه بیشتر این پرونده به طول انجامید ، به شهرت این اثر هم افزوده شد. همین ! درست مثل اونچه حالا در هنر روز دنیا و موزه ها خط مشی و الگو قرار گرفته شده و ارزش هنر رو نه خود هنر که داستانش و هرچه رسانه ای شدن داستانش تعیین می کنه. مثال بارزش اثر دختر با بالون از آثار بنکسی که در سال ۲۰۱۸ برای رسانه ای شدن هرچه بیشتر اثر، توسط خود هنرمند در جلوی چشم حضار ریش ریش می شه و نابود می شه ! البته یک کپی از کار بوده. بگذریم ! ما اینجا نیستیم که صنعت هنر رو بازبینی کنیم و نقد کنیم و صرفاً قصد داریم تا این داستان رو برای شما بازگو کنیم.

 

روزهای دوشنبه ، موزه ی لوور مثل تمام موزه های دیگه برای عموم تعطیل بوده. هرچند اگر تعطیل هم نبود ابداً فکر نکنید که مثل حالا سالانه بیش از ده میلیون بازدید کننده داشته. اون موقع موزه ها به مراتب خلوت تر بودن و به همین جهت از سیستم های امنیتی و نیروهای محافظ خیلی چیپ و غیرحرفه ای برخوردار بودن. طوری که اصولاً نیروهای محافظش رو افراد مستمری بگیر و یا بازنشسته ها تشکیل می دادن و اصولاً بهترین شغل برای چرت زدن بوده. به هر حال اولین بار در ساعت ۸:۳۵ صبح ، مدیر تعمیرات آقای پیکه متوجه می شه که تابلو سر جای خودش نیست. واکنشش چیه ؟ هیچی ... به مسیر خودش ادامه می ده. پیش خودش تصور می کنه حتماً برای عکاسی به استودیو برده شده. اما کسی که پیگیر عدم حضور این تابلو می شه ، آقای لوئی برود ، نقاش برجسته ی اون روزها بوده که شهرتش به خاطر کپی از روی کارهای مطرح  و برجسته برای توریست ها بوده و از قضا در اون بازه مشغول کپی از روی نقاشی منالیزا بوده. این آقا که در عدم حضور تابلو کارش پیش نمی رفته ، پیگیر می شه و وقتی نگهبان خواب آلو به زور لوئی به استودیو عکاسی می ره ، تازه دوزاری دوستان می افته که اوه اوه ! چه گلی کاشتن !

ازونجایی که روحیه ی خوب و ریلکسی داشتن ، باز خوشبینانه تصور می کنن که شاید کار هنوز داخل موزه باشه ، پس مشغول گشتن در موزه می شن تا اینکه در راه پله ی بخش خدمات، با قاب و شیشه ی خالی اثر روبرو می شن ! دیگه می تونستن مطمئن باشن که خواب نمی بینن و باید مسئولین بالارتبه تر و پلیس رو در جریان قرار بدن.

دولت و پلیس فرانسه برای این پرونده ، کارآگاه لوئی لوپن رو انتخاب می کنه. مشهورترین کارآگاه نه فقط کشور که جهان ، که به نحوی برای خودش شرلوک هولمز اون دوره بوده. آقای هولمز با وارد عمل شدنش هرچند بیش از ۲۴ ساعت دیر به محل سرقت می رسه ، با این حال خیلی زود اسناد و مدارک خوبی رو بدست میاره. اول اینکه با بازپرسی از کارکنان موزه به زمان تقریبی سرقت پی می بره. زمان سرقت چیزی بین ۷:۳۰ تا ۸:۳۵ صبحگاه بوده ، زمانی که برای اولین بار، همان آقای پیکه متوجه عدم حضور تابلو می شه. از طرفی با آنچه یکی از کارکنان بخش تأسیسات مطرح می کنه، همان روز صبح ، فردی رو روی پله های کنار در خروجی، نزدیک به همان جایی که قاب خالی تابلو پیدا شده بوده، با دستگیره ی شکسته ی در می بینه. اما چون در قفل بوده حساسیتی نشون نمی ده و می گذره ! یعنی انقدر نیروها بیخیال بودن ! آنچه در مرحله ی بعد کارآگاه لوپن سراغش می ره ، قاب و شیشه ی خالی تابلو بوده. در اون روزگار پزشک قانونی تازه به دست آور اثر انگشت رسیده بود و از اونجایی که لوپن کارآگاه بروزی بوده ، خیلی سریع بر روی قاب به دنبال اثر انگشت می گرده . چرا که این موضوع هنوز رسانه ای نشده بود و هنوز استفاده از دستکش در بین سارقین جا نیوفتاده بود. اتفاقاً خیلی ساده اثر انگشتی روی شیشه پیدا می شه! این یعنی آقای لوپن تا یک قدمی دستگیری مجرم پیش رفته بوده ! در بانک اطلاعاتی پلیس فرانسه ، هفتصد و پنجاه هزار مورد اثر انگشت وجود داشت و در اون روز تنها راه، بازبینی دستی و تک تک موارد بود. آنچه کار رو سختتر می کرد، این بود که برعکس اثر انگشت روی اسلحه و دیگر آلت های قتاله ، نمی شد گفت اثر انگشتی که روی شیشه روئت شده، دقیقا می تونه مربوط به کدام انگشت باشه و ازین رو هر یک از هفتصد و پنجاه هزار مورد، می بایست برای هر انگشت جداگانه و هر یک ده مرتبه بازبینی و بررسی می شدند ! این می تونست روند پرونده رو خیلی خیلی کند کنه و با توجه به اینکه آبروی فرانسه در میون بود، اصلاً به تنهایی گزینه ی مناسبی نبود. پس لوپن می بایست سعی می کرد به گروه محدودتری برای بررسی اثرهای انگشت می رسید.

آنچه لوپن رو تشویق به محدود کردن این تعداد می کرد، نحوه ی برش دقیق و بی خطایی بود که در قاب خالی و برای جداسازی تابلو انجام شده بود. این ثابت می کرد فرد سارق فردی مسلط و احتمالاً از گروه سارقین ماهر بین المللی آثار هنری باشه. در این بین لوپن یک آزمایش ایده آل رو هم در محل جرم جام داد، تابلویی مشابه رو به ۴ قلاب جایگاه تابلوی منالیزا آویزون می کنه و از همکاران پلیسش می خواد که تابلو رو از دیوار بردارن. این کار با حضور دو نفر، بیش از ۵ دقیقه زمان می بره ! اما همین کار مشابه رو از یکی از نیروی خود موزه می خواد که انجام بده و تابلو در کسری از ثانیه از دیوار جدا می شه. پس یک دسته ی جدید به گزینه های لوپن اضافه می شه ! نیروهای حال حاضر و یا هرکه در گذشته با این موزه همکاری داشته و می تونسته این قلق رو بلد باشه.

در مرحله ی اول از ۲۵۶ کارمند موزه اثر انگشت گرفته می شه و بررسی صورت می گیره. نتیجه کماکان منفیه. گروه دوم گروهیست که با موزه جداگانه ، یا در گذشته همکاری داشته. یکی از این موارد ، کارگاه گوبیر بود که برای موزه قاب با شیشه های محافظ می ساخت. پس از ۵ نیروی این کارگاه خواسته می شه تا برای بازپرسی و گرفتن اثر انگشت به پلیس مراجعه کنن. تمامی اعضای کارگاه پیروی می کنن غیر از یک نفر. وینچنزو پروجیا. این واکنش مشکوک باعث می شه تا کارآگاه لوپن بدون فوت وقت به بررسی سوابق این فرد بپردازه. وینچنزو یک کارگر مهاجر ایتالیاییست که بدون تحصیلات و فقیره و از قضا سابقه ی کیفری هم دو مورد داره. آخریش چاقو کشیدن روی یک روسپی بوده که بخاطرش ۸ روز زندانی هم شده. نتیجه ای که کارآگاه لوپن می گیره اما منفیه ! از دید او این سرقت ابداً وجهه ی مادی نداشته و سارق از دید لوپن می بایست فردی پیشاپیش ثروتمند ، با فرهنگ و از طبقه ی بالای جامعه باشه و نه یک مهاجر بی سواد و بدبخت و کارگری دونپایه.

به هر جهت به خاطر اینکه این پرونده بزرگتر از این حرفهاست و لوپن باید به دولتت فرانسه هم پاسخگو باشه ، نه خودش که یک کارآگاه دونپایه و درخور مضنونش، و برای بازپرسی از وینچنزو به محل سکونتش می فرسته.

کارآگاه وارد یک اتاق با ۱۲ متر مربع مساحت می شه. یک تخت، یک میز و دو صندلی. وینچنزو با حداقل داشته اش، از او پذیرایی می کنه، به سؤالات پیش پا افتاده ی او جوابهای پیش پا افتاده تر می ده ، کارآگاه منزل که چه عرض می شه کرد ، اون دخمه رو یک بازرسی کلی و ساده می کنه و همونطور که ازش انتظار می رفته دست خالی به نزد لوپن بر می گرده.

حالا دو هفته از ماجرا می گذره. افتخار فرانسه خدشه دار شده و کماکان بزرگترین کارآگاه روز دنیا پاسخی برای اینکه چه کسی و چگونه این سرقت رو مرتکب شده نداره. مصاحبه نکردن لوپن با روزنامه ها ، خود بیشتر باعث می شد تا روزنامه ها و رسانه ها از خلاقیت و تخیل خودشون بهره ببرن و این داستان سرقت رو مدام جذابتر ، پیچیده تر و مهیجتر جلوه بدن. و نهایتاً ازونجایی که برداشت می شد مسئولین دولتی و پلیس دستشون به جایی نمی رسه ،‌روزنامه ها خودشون وارد عمل شدن و برای پیدا کردن این اثر هنری جایزه تعریف کردن. جایزه ای به ارزش پنجاه  هزار فرانک! چیزی بیش از یک میلیون پوند امروز !

این جوایز و تیتر روزنامه ها بودن که روز به روز به ارزش این تابلو و منالیزا می افزودن ! برای اینکه باور کنید این تابلو تا قبل از این واقعه این چنین ارزشی نداشت و این اندازه شناخته شده نبود، می شه به تیتر و عکس روزنامه ی واشینگتن پست اشاره کرد که درش از تصویر دیگری به اشتباه به جای منالیزا استفاده شده بود ! فکر کنید ! کسی امروز ندونه منالیزا چه ریختیه ؟! محاله !

به هر حال این پرونده ها برای پلیس و پیشبرد پرونده هم چندان بلا استفاده نبود و این تیتر و جوایز پلیس رو به مضنون جدیدی رسوند ! و اون کسی نیست جز پابلو پیکاسو ! پابلو هم مهاجر بود و هم با تمام آنچه لوپن از سارق در ذهنش تداعی کرده بود همخوانی داشت. از قضا در تفتیش منزل پیکاسو هم دو مجسمه از مجسمه های ایبریایی از متعلقات موزه ی لوور پیدا شد و پیکاسو هم نهایتاً به نقش خود در سرقت این تابلوها اعتراف کرد. او از این مجسمه ها اثری با نام دوشیزگان آوینیون در سال ۱۹۰۷ خلق کرده بود که از اولین آثار هنر مدرن محسوب می شد و از طرفی می شه به یکی از جملات مشهور او اشاره کرد که همواره می گفت :  هنرمند بد کپی می کنه و هنرمند خوب سرقت ! “  احتمالاً دقیقاً منظورش همین بوده.

به هر حال آنچه اون روزها پلیس به دنبالش بود منالیزا بود و نه مجسمه ها و پیکاسو بعد از چند روز بازداشت نهایتاً آزاد شد.

حالا ماه ها از سرقت گذشته بود ، مردم و روزنامه ها حوصله شان سر رفته بود و سوژه های جدیدتری رو دنبال می کردن. سوژه هایی مثل غرق شدن کشتی تایتانیک در آپریل ۱۹۱۲ دیگه مراتب جذابتر از این آبروریزی فرانسه و پلیس و کارآگاهش بود . پس پرونده هم به حالت تعلیق دراومد. کارآگاه لوپن در ۱۹۱۳ بازنشسته شد و مجبور شد کار حرفه ای خودش رو به تلخترین شکل ممکن رک کنه ! همه تقریباً این زن و این اثر داوینچی رو از خاطر برده بودن که در دسامبر سال ۱۹۱۳ ، یعنی ۲۸ ماه بعد از سرقت ، یک دلال آثار هنری بنام آلفردو جرین ، در فلورانس ایتالیا نامه ای دریافت می کنه. نامه ای به زبان ایتالیایی و مبدأ اما فرانسه. نویسنده ی نامه خودش رو لئونارد وی ( برداشتی از لئوناردو داوینچی ) معرفی می کنه و مدعی می شه تابلوی منالیزا رو در اختیار داره و حاضره با تخفیف و به قیمت پانصدهزار لیر معادل نیم میلیون پوند امروز به آلفردو بفروشه. چرا آلفردو اما ؟ در نامه قید می شه که چون شما ایتالیایی هستید و این اثر باید به خونه خودش برگرده !

آلفردو کمی تأمل می کنه ، چرا که در همین مدت ۳ سال بیش از ۶ نسخه ی قلابی از این تابلو با روشهای مشابه در آمریکا بفروش رفته بوده. اما در نهایت با مدیر نسخه ی ایتالیایی موزه ی لوور اوفیتزی ، آقای جووانی پوجی برای تأیید اصالت کار تماس می گیره و با نویسنده ی نامه برای ۱۷ دسامبر در هتلی در فلورانس قرار ملاقات می گذاره. آنچه آلفردو و همراهش در هتل باهاش روبرو می شن خارج از چیزی بوده که انتظار داشتن. جوانی ژولیده و بخت برگشته و ظاهراً بی استعداد. باید این مشخصات براتون آشنا باشه. نیست ؟ درسته ! این شخیست لئونارد وی کسی نیست جز وینچنزو پروجیا.

وینچنزو که برعکس آنچه شما انتظار دارید اصلاً آدم زرنگی نبوده خیلی راحت حاضر می شه تابلو رو برای مقایسه ی دقیقتر و تأیید اصالت به آقای رافائل بسپره تا با خود به موزه ی اوفیتزی ببره و در صورت تأیید اصالت مژدگانی برای او به هتل ارسال شه. و همون طور که می تونید پیش بینی کنید چیزی که نهایتاً در اتاقش رو می زنه ، مژدگانی نبوده و پلیس بوده. 

بیاید ۲ سال برگردیم عقب ، وقتی که کارآگاه لوپن جای خودش اون کارآگاه کودن رو برای بازپرسی و بازرسی به منزل وینچنزو می فرسته.  اتاقی ۱۲ متری که یک تخت داره ، یک میز و دو صندلی و یک تابلو به این قیمت. و چطور کارآگاه خنگ ما اون رو پیدا نکرده ؟ تابلو، زیر یک پارچه ی مخملی، روی میز بوده، همون میزی که روش وینچنزو از کارآگاه پذیرایی می کنه. خنده داره نه؟! ولی بیاید همه چیز رو گردن این کارآگاه بیچاره نندازیم. کارآگاه لوپن کافی بود تا اثر انگشت وینچنزو رو بگیره و با اثر انگشت روی شیشه تطابق بده. یا کافی بود عکسی از اون رو فقط به مسئول تأسیسات موزه نشون بده و بپرسه این همون چهره ایه که روی پله ها. دیده یا نه. و این پرونده می تونست خیلیییی زودتر و بدون رسوایی خودش و کشورش در کمتر از دو هفته بعد از سرقت بسته شه.

جالب اینجاست که این نقاشی طبق خواسته ی وینچنزو به مدت دو هفته در فلورانس ایتالیا به نمایش گذاشته می شه و بعد اما نهایتاً در تاریخ ۴ ژانویه ی ۱۹۱۴ به پاریس و موزه ی لوور بازگردانده می شه.

در آخر حکمی که برای وینچنزو صادر می شه ۱۲ ماه زندانه که جالب اینجاست فقط ۷ ماه اون رو می گذرونه. و این چهره ی بدبخت و بی سواد به چهره ای میهن پرست و قهرمان برای مردم ایتالیا مبدل می شه.

دو نکته ای که در انتها شاید جالب باشه بدونید ، اینه که با وجود اینکه امروزه سالانه نزدیک به ۴ میلیارد دلار ارزش دزدی آثار هنریه و این تجارت بعد از تجارت مواد مخدر و اسلحه ، سومین تجارت سیاه محسوب میشه ، آنچه وینچنزو در اون صبح دوشنبه به تنهایی و خودسرانه انجام داد،  کماکان بزرگترین سرقت هنری جهان محسوب می شه و این تابلو، یعنی منالیزا امروزه بیش از دو و نیم میلیارد دلار قیمت داره !

 

امیدواریم که از خوندن این بلاگ و این داستان لذت برده باشید ، شیطنتتون گل کرده باشه و بخواید مهارت دزدی خودتون و دوستاتون رو محک بزنید. پس پیشنهاد می کنیم حتما اتاق فرار OCEAN’S SIX از مجموعه ی اتاق فرار های اسکیپ کیوب رو تجربه کنید. 

منتظرتون هستیم.

 

سرگرمی جدید اتاق فرار

از این رو خلق بازی ها و سرگرمی هایی که متناسب با ذائقه نسل جدید باشند اهمیت زیادی پیدا کرد تا شاید به این وسیله کمی از بی تحرکی ناشی از سرگرمی های دیجیتال بتوان کم کرد. بازی ها و سرگرمی هایی که با ایده ای جذاب و پارامترهای مدرن بتواند نظر مخاطب به ویژه نوجوانان و جوانان را به خود جلب کند زیرا این روزها سرگرمی هایی که قدرت فکر و تخیل افراد را درگیر نکنند جذاب نبوده و به سرعت به فراموشی سپرده می شوند. از این رو چند سالی است که سرگرمی و بازی جدیدی در دنیا شکل گرفته و رواج پیدا کرده است که به سرگرمی های اتاق فرار معروف است.

این سرگرمی برای اولین بار در دنیا در سال 2007 توسط ژاپنی ها در شهر کیوتو طراحی شد. اتاق فرار سرگرمی است که در آن قدرت تفکر و تخیل مخاطبان خود را درگیر می کند و در کنار آن فرد باید فعالیت بدنی نیز داشته باشد. جذابیت این بازی و سرگرمی به قدری زیاد بود که به سرعت در سرتاسر دنیا گسترده شده و رواج پیدا کرد و علاقمندان زیادی از نوجوانان و جوانان را به خود جذب کرد.

اتاق فرار یک سرگرمی و بازی فیزیکی ماجراجویانه است که شرکت کنندگان باید با استفاده از یک سری سرنخ ها، شواهد و راهنمایی ها در مدت مشخصی معماها و پازل ها را حل کرده و رو به جلو پیش بروند تا بازی به پایان برسد. کارشناسان بر این باورند که این نوع سرگرمی که دارای فعالیت بدنی توام با فعالیت فکری و ذهنی می باشد می تواند موجب رشد و پویایی افراد شده و باعث بروز خلاقیت های آنان شود.

در واقع بازی اسکیپ روم حس کنجکاوی افراد را تحریک می کند و بازیکن مشتاق است تا با حل کردن معماهای مطرح شده و پیش رفتن در طول بازی ناشناخته ها را کشف کند یا از راز معمایی پرده بردارد. این تحریک حس کنجکاوی یکی از دلایل جذابیت این سرگرمی است که در آن شرکت کننده با یافتن هر سرنخ و نزدیک شدن به حل معما هیجان وصف ناپذیری را تجربه می کند. در واقع بازی های اتاق فرار به گونه ای طراحی شده اند که افراد باید تمامی حواس خود را متمرکز کنند تا بتوانند در کمترین زمان سرنخ های مربوطه را یافته و معمای بازی را حل کنند. همچنین این بازی در افزایش روحیه کار تیمی و همکاری بین افراد نیز بسایر مؤثر است زیرا اکثر بازی های اتاق فرار به صورت گروهی و تیمی اجرا می شود و تمام افراد گروه باید با تمرکز بالا و همکاری همه جانبه به کمک یکدیگر در جهت حل معمای بازی تلاش نمایند.

در واقع ویژگی هایی نظیر هیجان ناشی از اکتشاف و حل معما،  هیجان ناشی از بازی گروهی در کنار دوستان و عزیزان،  افزایش کیفیت و راندمان کار گروهی در بین افراد گروه برای کشف و رسیدن به پاسخ معماهای بازی،  افزایش حس ازخودگذشتگی و عشق در بین همگروهیان،  افزایش کیفیت تمرکز و دقت در بازیکنان در یافتن سرنخ ها و باز کردن گره های معمایی بازی،  ایجاد مهارت برقراری ارتباط با دوستان باعث شده است که اتاق فرار به سرگرمی محبوبی در بین قشر نوجوان و جوان جامعه تبدیل شود.

اتاق فرار در ایران نیز چند سالی است که مورد توجه قرار گرفته و علاقمندان زیادی پیدا کرده است. به طوری که علاقمندان به این بازی در صدد تجربه اتاق فرارهای مختلف با سناریوهای جذاب و گوناگون هستند. بسیاری از گروه ها نیز در چند سال اخیر ایجاد شده اند که به طراحی اتاق فرار با سناریوهای مختلف مشغول هستند تا بتوانند تجربه های جذابی را به مخاطبان و علاقمندان به این سرگرمی ارائه دهند. یکی از گروه های موفق در این زمینه مجموعه اسکیپ کیوب ( Escape Cube ) می  باشد.

در مجموعه اسکیپ کیوب گروهی جوان و خلاق در کنار هم به منظور  تجربه ای هرچه بهتر و شاداب تر از اتاق فراری به روز ، مدرن و هوشمند و با کیفیتی رقابتی با اتاق فرارهای دیگر در سطح بین الملل در کنار هم جمع شده اند تا با استفاده از داستان ها و سناریوهای جذاب، دکور خلاقانه و متفاوت و معماهای چالش برانگیز و جذاب تجربه ای متفاوت، پر هیجان و جذاب را برای شما به ارمغان آورند. مجموعه اسکیپ کیوب در کنار فراهم آوردن هیجان، ترس و نشاط در اتاق های فرار مجموعه خود، به ایمنی بازیکنان نیز توجه ویژه ای داشته است که بازیکنان بدون آسیب از هیجان اتاق فرار لذت ببرند.

در حال حاضر مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب در ۳ شعبه در تهران (توچال، بلوار دماوند و اپال مال) در حال فعالیت می باشد که ۷ عنوان اتاق فرار با محتوای گوناگون را در اختیار علاقمندان قرار می دهد:

  1. اتاق فرار Ocean’s Six که بر گرفته از سری فیلم های Ocean’s Eleven می باشد و یک اتاق فرار هیجان انگیز می باشد که به مدت ۷۰ دقیقه لحظات خوشی را برای شما رقم خواهد زد.
  2. اتاق فرار Dead End که بر اساس سری بازهای کامپیوتری Silent Hill نسخه P.T طراحی شده است که در کنار هیجان کشف معماها، ۹۰ دقیقه ترس و دلهره را به شما هدیه خواهد داد.
  3. اتاق فرار Los Santos که یک اتاق فرار کارآگاهی و در عین حال سیاسی می باشد و با معماهای بسیار سخت خود به مدت ۹۰ دقیقه قدرت هوش شما را در حل پرونده ای دشوار به چالش خواهد کشید.
  4. اتاق فرار Behind The Bars که بر اساس سناریویی از جنگ جهانی دوم طراحی شده است و ۹۰ دقیقه دلهره آور و هیجانی را در یک زندان مخوف نازی پیش روی علاقمندان به خود قرار می دهد.
  5. اتاق فرار Blow Your Candles که برای علاقمندان به سریال های کارآگاهی پوآرو و شرلوک هلمز طراحی شده است تا قدرت ذهن بازیکنان را در حل پرونده یک قتل به مدت ۷۰ دقیقه به چالش بکشد.
  6. اتاق فرار Movie Night که داستانی بسیار ماجراجویانه و هیجان انگیز دربر دارد و از حادثه ای واقعی در سال ۲۰۱۲ بازسازی شده است.
  7. اتاق فرار My Name is Sydney که با سناریویی مرتبط با سناریوی Dead End ساخته و پرداخته شده است و ۷۵ دقیقه ترس و دلهره ی مطلق را در اختیار شرکت کننده ها میگذارد